432

چیزهایی از دیروز جان سپرده بر دستت
خاطرات بی برگشت، رفت های بی آمد
سال‌های پرنفرین جان گرفته، در راهند
«سال اشک، سال شک، سال باد، سال بد» ...

شاخه ی کج / عباس تربن

۲ نظر:

اورفه گفت...



آسمان گم در مه! مهربان بیش از حد!
ناگهان طولانی! مکث سرکش ممتد!

نیستی، ولی هستی؛ مثل موج با ماهی
با تو اوج می‌گیرم مثل قایقی در مد

قطره قطره نم‌نم‌نم رخنه کرده‌ای در من
غرق کن مرا در خود آن‌چنان که می‌باید!

از چه می‌هراسانیم؟ سرنوشت موج این است
تا به ساحلی دیگر بی‌قرار و بی‌مقصد

روزگار غمگینی است؛ بی‌بهانه می‌خندی
خنده‌ها ولی انگار از غمت نمی‌کاهد

داستان تکراری: صبح، ظهر، بعدازظهر
آخرش چه خواهد شد؟ هیچ‌کس نمی‌داند!

چیزهایی از دیروز جان سپرده بر دستت
خاطرات بی‌برگشت، رفت‌های بی‌آمد

سال‌های پرنفرین جان گرفته، در راهند
«سال اشک، سال شک، سال باد، سال بد»

خنده‌های بی‌نوبت پشت گریه می‌پوسند
کی شنیده‌ای آخر بعد غصه غم باشد؟

روزی از همین اطراف می‌رسی و لب‌خندت
خط کشیده با قرمز روی روزهای بد

اورفه گفت...


http://tarbon.blogsky.com/