شب های دریا را
بی آرام، بی آبی
با دلشوره های فانوس دریایی
به دوستان دوران سربازی که حالا پیر شده اند. ...
از صدای سه تار من
سبز سبز پاره های موسیقی
که ریخته ام در شیشه های گلاب و گذاشته ام روی رف
یک سهم به مثنوی مولانا
دو سهم به نیگ بدهید.
و می بخشم به پرندگان
رنگ ها، کاشی ها، گنبدها
به یوزپلنگانی که با من دویده اند
غار و قندیل های آهک و تنهایی
و بوی باغچه را
به فصل هایی که می آیند
بعد از من .
بیژن نجدی
بی آرام، بی آبی
با دلشوره های فانوس دریایی
به دوستان دوران سربازی که حالا پیر شده اند. ...
از صدای سه تار من
سبز سبز پاره های موسیقی
که ریخته ام در شیشه های گلاب و گذاشته ام روی رف
یک سهم به مثنوی مولانا
دو سهم به نیگ بدهید.
و می بخشم به پرندگان
رنگ ها، کاشی ها، گنبدها
به یوزپلنگانی که با من دویده اند
غار و قندیل های آهک و تنهایی
و بوی باغچه را
به فصل هایی که می آیند
بعد از من .
بیژن نجدی
۱ نظر:
یوزپلنگانی که با من دویدهاند
بیژن نجدی
نیمی از سنگها، صخره ها، کوهستان را گذاشتهام
با درههایش، پیالههای شیر
به خاطر پسرم
نیم دگر کوهستان، وقف باران است.
دریایی آبی و آرام را با فانوس روشن دریایی
میبخشم به همسرم.
شبهای دریا را
بیآرام، بیآبی
با دلشورههای فانوس دریایی
به دوستان دوران سربازی که حالا پیر شدهاند.
رودخانه که میگذرد زیر پل
مال تو
دختر پوست کشیدهی من بر استخوان بلور
که آب، پیراهنت شود تمام تابستان.
هر مزرعه و درخت
کشتزار و علف را
به کویر بدهید، ششدانگ
به دانه های شن، زیر آفتاب.
از صدای سه تار من
سبز سبز پارههای موسیقی
که ریختهام در شیشههای گلاب و گذاشتهام
روی رف
یک سهم به مثنوی مولانا
دو سهم به "نیگ بدهید.
و میبخشم به پرندگان
رنگها، کاشیها، گنبدها
به یوزپلنگانی که با من دویدهاند
غار و قندیلهای آهک و تنهایی
و بوی باغچه را
به فصلهایی که میآیند
بعد از من
ارسال یک نظر