301

ای شب، ای شب
من خانه ای ندارم
اما دهانم با من است
رو به قلعه ی تاریکت می ایستم
و فریاد می زنم.

نه پرده ها
نه پیاله ها
نه پاسبان ها
پنهانت نمی توانند
که صدایم از سیاهی
صدایم از سنگ می گذرد ...

الیاس علوی

۱ نظر:

اورفه گفت...

دو خط آخر این پست را الیاس علوی این طور تمام کرده:
که صدایم از سیمان می گذرد
از سنگ می گذرد
...
به نظرم سنگ و سیمان یکی ست اما سیاهی با جنس تن شب نیز رابطه ساخته و تصویری از شکافتن و دریدن شب را به ذهن متبادر می کند. حال بماند حذف به قرینه فعل " می گذرد " .
در ضمن شاعر از "آی" به جای "ای" برای تخاطب کردن شب استفاده کرده است .