371

اما هنوز چون او مغرور
و در چین و شکن های بلند حجابش
که در نسیم خزان می‌لرزد
بر این دل حیران راستی را
چون ستاره نهان و آشکار می‌کند
آن نغمه‌ی آشنا می‌گوید
که نیکی زندگی ماست
که چون مرگ فرا می‌رسد
از کینه و حسد هیچ نمی ماند ...

پل ورلن / محمدرضا پارسایار

هیچ نظری موجود نیست: