نام ات را به من بگو - دست ات را به من بده - حرف ات را به من بگو - قلب ات را به من بده - من ریشه های تو را دریافته ام - با لبان ات برای همه لب ها سخن گفته ام - و دست های ات با دستان من آشناست ...
339
کلید خزائن خالی را به من بخشیدی
کاتب مینوشت
این بانو تب دارد
و مهری که به آن گیاه میگویند روییده در چشمهاش ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر