گاهی صدای پای تو آید، گهی آوای تو
داری می آیی سوی من، یا سوی خود می خوانی ام...
نا چیز گشتم برگ و بر، ای تیز تر از هر تبر !
تک ضربه ای زن کارگر، آنی تر از هر آنی ام
این جانِ رویا باف را می گیر و دار ــ انصاف را ــ
در خواب ِ بی کابوسِ خود آرامشی ارزانی ام.
اسماعیل خویی
داری می آیی سوی من، یا سوی خود می خوانی ام...
نا چیز گشتم برگ و بر، ای تیز تر از هر تبر !
تک ضربه ای زن کارگر، آنی تر از هر آنی ام
این جانِ رویا باف را می گیر و دار ــ انصاف را ــ
در خواب ِ بی کابوسِ خود آرامشی ارزانی ام.
اسماعیل خویی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر