147 - آرزو

گریستم ، اشک تنها تسلی بخش من
و لب فرو بستم ، بی هیچ شکوه ای
روحم غرق در سیاهی اندوه
و پنهان در ژرفنای شادمانی تلخ خود
مرا بر رویای رفته ی زندگانیم دریغ نیست
فنا شو در تاریکی ، ای روح عریان !
که من ، تنها به تاوان عشق خویش می اندیشم
پس بگذار بمیرم اما عاشق بمیرم .

خانه شاعران جهان / الکساندر پوشکین / مستانه پورمقدم

هیچ نظری موجود نیست: