463

زندگی می تونه یه بشکه پر ناامیدی باشه
خدوم اونقدر صنم دارم که یا صنم توش گمه
چی شد تا من اومدم توی اتاق کون خیار تلخ شد؟
ما همه مون دچار زاغه نشینی حاد شدیم
با اون حماقت با شکوهت وایستادی و ...
نگاه های خسته  و آشنایی را رد و بدل می کنند
چهره ی مادر لوح سرد شکیبایی است
نفرت گند زده به سرتاپات مرد
قهوه ی شب به خیری
تو اولین کسی هستی که با موفقیت تمام خودت رو شست و شوی مغزی می دی
بعضی وقتا سخته بذاری آینده شروع بشه
حضرت خرده بورژوای دیو مجسم
به تو که نگاه می کنم پیروزی نهایی حماقت در دنیا رو می بینم

لورن هنزبری / مویزی در آفتاب /  بهزاد قادری و حسین زمانی مقدم

هیچ نظری موجود نیست: